بسم رب الشهدا والصدیقین
نمی دانیم دراین روز به مدینه پشت درب منزل حضرت فاطمه الزهرا(س) و حضرت امیرالمومنین علی (ع)باید رفت؟
یا.....!
کربلا......! بین الحرمین.........! حرم حضرت اباالفضل(ع).......!
حرم امام حسین(ع)!
ای کاش می شد اول به مدینه می رفتم بعد با مادرمان حضرت فاطمه الزهرا(س) به سوی کربلا همراه می شدم.
ای کاش می شد وقتی به بین الحرمینت می رسم اذن دخول بگیرم. بی تاب باشوق به سوی توبیایم ودر آغوشت آرام بگیرم.
نمی دانم چرا عباس ع به من آرامش نمی دهد!
نمی دانم چرا؟؟؟؟؟؟
بیش تر دلتنگ خودت هستم آقای من، مولای من، سیدالشهدای من، میوه دل حضرت فاطمه الزهراس
عزیزخواهر.
ای کاش می شد زیزقبه حرمت قرار گیرم و از تو خواسته هایم را بخواهم و تو اجابتشان کنی اصلانه
ساعت ها و ماه ها و سال ها همان جا، همان گوشه بمانم و نظاره گرت باشم
آقای من یک چیز بگویم ناراحت نمی شوی؟؟؟!!!
من بی دل بی تاب شده ، دنبال کسی هستم. او را پیدانمی کنم! می دانم باید سراغش را ازشمابگیرم
آقا جانم یا سیدالشهدا(ع) تروخدا مرا بخاطره حرفم ببخشید
بالای گودال قتلگاه یادتان هست؟
یادتان هست مادرتان، بانوی من، تمام وجودمن، عزیزذره ذره عالم، دخت رسول الله(ص)، معشوق امیرالمومنین(ع) تمام جان امیرالمومنین(ع)
مادر بانوی صبور عالم زینب کبری(س)!
آقای من همان مادری که رخ کبود، همان مادری که پهلوشکسته است!
آقا بمیرم آقای من بگوفدایت شوم مادرکجاست؟؟؟؟؟
به مدینه که رفتم تاپشت درب منزل رفتم امانمی دانم چرا مادر را پیدانکردم!
آقا نشانی را اشتباه می روم آدرس درست ندارم
آقای من تو را به میوه دلت تو را به عزیز دردانه ات
آری آقای من تو را به علی اکبرت(ع) تو را به عل اصغرت(ع) تو را به رقیه ات(س)قسم می دهم
در شب میلادت به من بگو
بگو مادرکجاست؟
زجه می زنم، آه می کشم، التماست می کنم
آقا به من بگو
آقا جان به عباست نگفتم چون ازتومی خواهم
به عباست که بگویم ..............
نمی دانم آقا اما ازعباست پیش شماگله دارم
التماسش کردم به فاطمه ازهراس قسمش دادم اماآن چیزی را که خواستم نداده است.
امشب آقای من فقط مال توست
کارندارم که اول بایداذن عباست راگرفت و پیش توآمد
آقاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای من
امشب همه چیزمال توست
بخاطره همین فقط یک سلام به عباست دادم و بدو بدو آمدم پیش تو
آن هم باپای دلم
اماآقای من لطفی کن و جواب مرابده
آقاااااااااااااااااااااااااااااااااااای من التماست می کنم
تورا به جان رقیه سه ساله ات تورا به جان علی اصغر شش ماهه ات تورا به جان علی اکبر رشیدت
تورا به جان خواهرت زینب(س)
آقا ببخشید گریه وزاریم زیادبودآتش حرفم زیادبود
اماآقای من بخداحرف دلم بود
دوستت دارم خیلی خیلی خیلی زیاد.
فقط دستم رابگیر
آقا جان بااجازه، اجازه مرخصی می دهید؟
می روم دربین الحرمینت مانندهزاران گدای کوی تو به انتظارمی مانم
امابخدامدیونی اگربه مادرنگویی که چه گفتم وچه خواسته ای دارم.نگویی آمداینجاالتماس کردوسراغ گرفت
بااجازه مزاحم نمی شوم.آقاااااااااااااااااااااااااااااااای من؟؟؟نگاهت برای من هم هست مگرنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
التماس دعا
یاهراس صلوات