گروه جهادی والفجر313فتح

گروه جهادی والفجر313فتح ناحیه مقاومت بسیج امیرالمومنین(ع)سپاه حضرت رسول(ص)

گروه جهادی والفجر313فتح

گروه جهادی والفجر313فتح ناحیه مقاومت بسیج امیرالمومنین(ع)سپاه حضرت رسول(ص)

شهیدبقایی مشغول خواندن سوره فجربودبه آیات آخرکه رسیدازشهیدحسن باقری پرسید:این آیات آخریعنی چه؟شهیدحسن باقری گفت: این آیات یعنی شهادت.دیگرفلسفه اسم وراه گروه جهادی والفجر313مشخصص است .راهش راه شهدافرمانده اش مادرپهلوشکسته مان خانم حضرت فاطمه الزهرا(س)
دین ودانش درکنارهم به صورت تخصصی درخدمت به مناطق محروم باتشکیل جبهه فرهنگی مدنظرامام خامنه ای(مدظله العالی)
...............................................
این وبلاگ درمورد گروه جهادی والفجر313فتح می باشد افرادی که هرکدام إن شاءالله عماری برای امام خامنه ای(مدظله العلی )بوده ودر راه رضای خدا وادامه راه شهدا با توکل به خدای متعال وتوسل به ائمه اطهار(ع)وشهدا پادرراه جهاداصغروجهاداکبرمی نهندودر مناطق محروم به خدمت مشغول می شوند
جهادی نوک پیکان جمهوری اسلامی است
جهادی اعزام به جبهه است جنگ جنگ فرهنگی وجنگ نرم است
خدایاشهادت رانصیبمان فرماولیاقت شهادت رابه ماعطافرما
.........................................
گروه جهادی والفجر313فتح جهادگران تهرانی ناحیه مقاومت بسیج امیرالمومنین(ع)شهرک شهید محلاتی(ره) هستند
یازهراس صلوات

آخرین نظرات
پیوندها

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

بسم رب الشهدا والصدیقین



سلام علیکم
گروه جهادی والفجر313 فتح اعلام می کند
به دلیل متاهل شدن اکثر مسئولین کلیدی گروه، گروه جهادی والفجر313 فتح از دانشجویان در حال فارغ التحصیل تهران برای مسئولیت های کادر گروه ( آماد و پشتیبانی، پزشکی برادران،  عمرانی ، فرهنگی، روابط عمومی ، اشتغالزایی ) در خواست همکاری دارد.
لذا از دانشجویان محترمی که مطابق بارشته تحصیلی و توانمندی هاشون براشون مقدور در کارگروه های ذیل دعوت به همکاری می نماییم.
برادران :
کارگروه شهید مهدی باکری(عمرانی)     کار گروه شهید مهدی زین الدین(پزشکی)      کارگروه شهید مصطفی ردانی پور : فرهنگی
کارگروه شهید محسن دین شعاری : آموزش    تیم شهید ابراهیم هادی : آماد و پشتیبانی
خواهران :
کار گروه شهید زین الدین (پزشکی)    کار گروه شهید مصطفی ردانی پور( فرهنگی )      کارگروه شهید محسن دین شعاری : آموزش

این گروه جهادی به سیستم دانشجویی عمل می کند به دلیل اجازه ندادن بسیج دانشجویی استان(...) برای فعالیت در منطقه استان کرمان شهرستان قلعه گنج بخش چاه داد خدا(72 کیلومتر بعد از بخش) محدوده 16 کیلومتری دهستان از زیر بسیج دانشجویی استان (...) خارج و زیر نظر ناحیه مقاومت بسیج امیرالمومنین(ع) شهرک شهید محلاتی(ره) تهران فعالیت می کند. لذا به این دلیل مستقبل دانشجویان تهرانی خصوصا منطقه 1 است.  اعزام حرکت جهادی این گروه این بار کاملا مجزا صورت می گیرد به صورتی که اصلا خواهرا و برادرا همدیگر نمی بینند.
اعزام حرکت جهادی برادران : 6شهریور الی 20 شهریور
اعزام حرکت جهادی خواهران : 18 شهریور الی 28 شهریور
اعزام تیم آماد و پشتیبانی و حفاظت و گروه پیش قراول: یک شهریور الی 14 شهریور
اعزام تیم شماره 2 آماد و پشتیبانی و حفاظت : 14 شهریور الی 28 شهریور
از دانشجویان و پزشکان و طلابی که در این تاریخ می توانند ما را در این ماموریت همراهی کنند دعوت به عمل می آوریم
زمان ثبت نام : یک تیر ماه الی 20تیر ماه
طریق ثبت نام : مراجعه به وبلاگ گروه و پر کردن فرم ثبت نام   valfajr313 fath- jahadi .blog.ir
تماس با شماره موبایل های ذیل:
خواهران : 09109197818       برادران : 09195587455

۳۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۳۳
گروه جهادی والفجر313فتح


بسم رب الشهداوالصدیقین


سلام علیکم

دوباره کفش های پای دلم را درآوردم .

خواستم احرام کعبه سازم و بعد به بقیع روم

احساسی مرا به طبقه دوم کشاند



ازآن بالاکه به کعبه نگاه می کردم،دل تنگ شدم!

دل تنگ یک مولا !

اولین شخص را که دیدم پرسیدم می دانید مولایمان یابن الحسن کجاست؟

گفت: چرا دنبال او می گردی؟

گفتم: از راه دور آمدم
دل تنگ اوشدم وسوال هایی دارم.

گفت: سه روز روزه ساز. به استغفار و توبه مشغول شو!

اگر مولایمان اذن داد به دنبالت می آیم!

آمدم به او بگویم مسافرمدینه ام ...........رفت.

هرچه دنبالش گشتم نبود!

شخصی دیگر رادیدم گفتم می دانی مولایمان یابن الحسن کجاست؟

گفت : بعد سه روز، روزه و استغفار و توبه همان مرد به سراغت می آید. این قدر سوال نپرس وایمان داشته باش.

درفکر بودم و به کعبه نگاه می کردم. صحبت های مرد در ذهنم مرور می شد.

دستی بر شانه ام احساس کردم

بانویی با پوشیه بود!

خرمایی تعارف کرد وگفت: صبور و  آرام باش و معتقد باش!

نفهمیدم زمان چقدر گذشت که دیدم سحر است .آمدم آب بنوشم اذان دادند!

بالبی تشنه و گشنه روزه گرفتم!

روز مشغول قرآن خواندن و شب به استغفار و ناله!

از اینکه مدینه نبودم و به بقیع نرفته بودم ناراحت بودم !

آخرمن به بقیع می روم تامادر را بیابم!

مادرمان خانم فاطمه الزهرا(س) امااین بار ایجا؟؟؟؟

اینجا در کعبه؟؟؟گویا معتکف شدم!

با خود زمزمه می کردم که اگر واقعا مولایمان صاحب الزمان عج را ببینم ......!!!

یعنی می شود؟؟؟؟؟

ایشان را دیدم چه بگویم؟؟؟؟

لیاقتش چه؟لیاقتش را دارم؟؟؟؟

بانویی را در کنارم دیدم نگاهی کردو گفت:

خودت لیاقتت را رقم می زنی اگر پاک وبدون گناه شوی! اگر استغفارت قبول شود!

سه بار جمله اش را تکرار کرد.

گفت: بلند شو و پشت مقام ابراهیم راببین

که اسماعیل(ع) نیز منتظر دیدار اوست.

اسماعیل وار باش !

نفست را ذبح کن و گناهت را از خدا بخواه ببخشد!

گفت: وقتی به پیشگاه مولایم بقیه الله (عج) رفتی هرآنچه لازم است بگو

قبلش سه بار سوره توحید بخوان تاآنچه لازم است را بر زبان بیاوری!

مجذوب کعبه و پشت مقام ابراهیم بودم.

حرف هایش برایم مرور می شد.!

با خرمایی سحری را خوردم وآبی نوشیدم.

مشغول زیارت عاشورا بودم که بازهم به کعبه خیره شدم.

گفتم حسین (ع) چگونه با تو وداع کرد؟

بانویی خوش سیما گفت: آن گونه احرام کرد که بار اول است و آن گونه وداع کرد که همیشه اینجاخواهد بود و گویا آخرین بار است

نگاهی داشت متکی به خدا و سرافراز اما با دلی شکسته از جهل مردم!

و..........

سکوت کرد و اشک ریخت

گفتم و....چه؟چرا اشک می ریزی؟

همان طور که اشک می ریخت و دستش را ازدستم هایم  رهامی کرد و می رفت

گفت:کوچه های بنی هاشم، مظلومیت مادرش را به یادداشت و فرق شکافته پدرش امیرالمومنین(ع) و تابوت تیربار شده برادرش حسن بن علی (ع)

توباید به عرفات بروی تاحال حسین(ع) بفهمی!

خواستم به عرفات بروم که همان مرد که گفت: سه روز روزه بگیر و....جلویم را گرفت.

گفت: به موقعش و حالابرگرد.الآن موقعش نیست!

روز بعد روز آخربود و تنهابودم هیچ خبری نبود

همه حرف های همه افرادی که دیده بودم درگوشم بود

چقدر هوای حضرت رقیه(س)کرده بودم .

ای کاش کسی روضه اش را برایم می خواند

کسی آب می خورد که آب را بر زمین ریخت!


یاد دست های اباالفضل العباس(ع) افتادم

قطرات آب و آبی که بعدها به تکریم او سخن گفت.

گفت: او مرا ننوشید چون یاد لب های تشنه رقیه (س) سه ساله حسین(ع) بود

گفت: و یاد گلوی علی اصغر شش ماهه حسین(ع)

لب هایش ترک داشت و خشک ،...اما مرا ریخت!


نماز مغرب وعده داشتیم اما از آن مرد خبری نبود!

مضطرب و بدون آرامش بودم

چرا نیامد؟

پس کجاست؟

نکند نیاید؟

نکند لایق نیستم؟

نگاهم به کعبه افتاد!

بانویی با پوشیه می خواست کعبه را طواف کند.

پارچه ای سبز به دست داشت می خواست به دیوار کعبه متبرکش کند

شرطه ها دیدند و او را دشمنام می دادند. نمی دانم چه شد که سیلی به او زدند.

دلم یک آن شکست. به خودم گفتم اگر مدینه بودم.......

آری بدتر از این را با مادرم فاطمه الزهرا(س) کردند

روضه اش برایم مجسم بود

مادرم

بانوی قد خمیدههههههههه کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مادر رخ کبودممممممممممم کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به سمت کعبه رفتم و فریادمی زدم مادرم کجاست؟

بگو فاطمه الزهرا(س)کجاست؟

اشک می ریختم و شرطه ها اطرافم آماده به حمله ایستاده بودند.

با دست بر باتوم یکی از آن ها به عقب راندمش.

با صدایی بلند و رسا گفتم: اینجا حریم امن الهی است.

انا شیعه

انا شیعه علی بن ابی طالب(ع)

دیگر زبان عربی را نمی توانستم ادامه دهم

به فارسی گفتم:

من شیعه حیدر کرار هستم.

من شیعه حسین بن علی(ع) هستم.

اناحب الحسین

انی سلم لمن سالمکم وحرب لمن حاربکم

من فدایی بانویم فاطمه الزهرا(س) هستم

و بلندتر از قبل گفتم:

وای بر شما

بخدا قسم در حرم امن الهی نبودیم جواب سیلی که به این بانو زدید را می دادم.

یکی از آن ها چشم هایش بر افروخته تر شده بود خواست جلو بیاید

من دو قدم جلوتر رفتم.

یک قدم به عقب رفت

اما از مشت گره کرده بر روی باتومش می شد حقد وکینه او را فهمید.

دیگر بغض امانم نداد.

به کعبه نگاه کردم.نشستم.....

بعداز آنکه نشستم و آرام و بی صدا به رسم مدینه اشک ریختم رفتند.

مدام اشک می ریختم بی صدا گریه کردن چقدر سخت است!یا امیرالمومنین(ع)

حال کودکی را داشتم که دنبال آغوش مادرش باشد

بانویی آمد

در آغوشم گرفت

عرب بود

اشک هایم را با انگشتانش پاک می کرد.

گفت: آرام باش وقتی یابن الحسن امام زمان عج پسرفاطمه الزهراس ظهور کند

انتقام مادر را خواهد گرفت

آرام باش

نمی دانم دلیل بغض مرا ازکجا فهمیده بود؟

همین را که گفت بلند صدایش زدم و فریاد زدم

ای منتقم خون فاطمه الزهراس

ای منتقم خون ابا عبدالله(ع)

ای منتق خون حیدر کرار کجایی؟

و بی اختیار باصدای بلند اشک می ریختم واز درون می سوختم

همان مرد که با او وعده داشتم آمد گفت: بلند شو و مهیای رفتن

باران گرفت

باران نم نم و آرام ...

بعد تبدیل به قطرات درشت شد همه جا را آب گرفته بود

به صحرای عرفات رفتیم

وارد چادری سفید شدم

مردی خوش سیما آنجا بود

گفت: چرا به اینجا آمدی؟ چه کسی را می خواهی ببینی؟

گفتم: به اینجا آمدم تا مولایم، منتقم خون مادرم فاطمه الزهرا(س)؛ میوه دل مادرم فاطمه الزهرا(س)امام زمان (عج)را ببینم

گفت: صبر کن

بعد چندی گفت: مولایم به سرکشی مسلمین و مسلمات رفته است و الآن شما را به حضور خود نمی پذیرند.

وا رفتم

بلند شدم بیایم بیرون

در دم درب ایستادم

لحظه ای مکث کردم.............

(این داستان ادامه دارد)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۳ ، ۱۹:۱۶
گروه جهادی والفجر313فتح

بسم رب الشهدا والصدیقین


سلام عباسم

ای قمربنی هاشم(ع)

ای اباالفضل علمدار(ع)

ای عموی رقیه(س) و سکینه(س)

ای عموی علی اصغر(ع) و علی اکبر(ع)

دیروز فقط یک سلام به شمادادم وسریع بدو بدو رفتم پیش آقایمان مولایمان امام حسین(ع)

اما حالا، امروز، من آمده ام تا با تو نجوا کنم

ای ابابا الفضل علمدار

می دانم که خوب یادت هست

آری حتمابه خوبی یادت هست.اصلامگر می شودفراموش کنی آن لحظه را؟؟

آری همان لحظه که برایش جان می دادی

آری همان لحظه که دیگراذن گرفتی به جای مولایم بگویی برادرم حسین ع جان!

آری آمدم باتو حرف بزنم وبگویم دوباره مادرپیشتان نیامده است؟؟؟؟

یادت هست دجوانی آرزویت این بودکه بودی واز مادردفاع می کردی؟؟؟

حالاتورا به همان مادرقسم می دهم بگومادرکجاست؟؟؟

مگرباب الحوادج نیستی؟؟؟؟

چرا جوابم را نمی دهی؟؟؟؟

چرا سربه زیرانداخته ای واشک می ریزی؟؟؟؟ مگر چه گفتم؟؟؟؟؟؟

بگو مادر کجاست؟؟؟؟

تو که می دانی چه می خواهم که جز مادر نتواند جوابم دهد

آمئم پیش تو، توی باب الحوائج اما جوابم ندادی وکاری برایم نکردی!!!!

مگر بابا الحوائج نیستی؟؟؟؟پس چرا؟؟؟؟؟؟؟

دیشب گله ات را به برادرکردم به امام حسین ع کردم

حالابه من بگو مادرکجاست؟؟؟؟

لااقل مادر که آمدبگو ، بگو:کی آمدگفت مادرکجاست؟؟؟گفت آن مادربرای تو مادراست اما برای من هم مادراست هم فرمانده

آن شخص یک جهادگر بود که به نیابت جهادگران گروه جهادی والفجر313 فتح آمده بود

دو سفارش یعنی التماس دعا شدید هم داشت.یکی برای خودش

دیگری برای جهادگران، آن هم شفاعت ورضایت وکمک ودادن وعده زیارت کربلابود

اما برای خودش خیلی حیاتی بود


ای ابا الفضل العباس(س) برادری کن همچون برادری که برای زینب(س) کردی.امافقط تورا بخدا راضی مشو در برابر نامحرمان تنهای تنهابمانم

می دانی که چقدرسخت است.والله سخت است.

عباسم ای کسی که مادرمان خانم فاطمه الزهراس پسرم خواندتت.

تورا به باب الحوائجیت ومادرم خانم فاطمه الزهرا(س) قسمت می دهم حاجت همه حاجتمندان را بده حاجت مراهم بده

دیگرطاقتم تاب شده.

می بوسم پای ضرحت را به یاد دست های بریده ات.

ئستی بکش بر سرمن

مرا فراموش نکن

یازهراس صلوات

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۵۱
گروه جهادی والفجر313فتح

بسم رب الشهدا والصدیقین

نمی دانیم دراین روز به مدینه پشت درب منزل حضرت فاطمه الزهرا(س) و حضرت امیرالمومنین علی (ع)باید رفت؟

یا.....!

    کربلا......!    بین الحرمین.........!   حرم حضرت اباالفضل(ع).......!

    حرم امام حسین(ع)!


ای کاش می شد اول به مدینه می رفتم بعد با مادرمان حضرت فاطمه الزهرا(س) به سوی کربلا همراه می شدم.

ای کاش می شد وقتی به بین الحرمینت می رسم اذن دخول بگیرم. بی تاب باشوق به سوی توبیایم ودر آغوشت آرام بگیرم.

نمی دانم چرا عباس ع به من آرامش نمی دهد!

نمی دانم چرا؟؟؟؟؟؟

بیش تر دلتنگ خودت هستم آقای من، مولای من، سیدالشهدای من، میوه دل حضرت فاطمه الزهراس

عزیزخواهر.

ای کاش می شد زیزقبه حرمت قرار گیرم و از تو خواسته هایم را بخواهم و تو اجابتشان کنی اصلانه

ساعت ها و ماه ها و سال ها همان جا، همان گوشه بمانم و نظاره گرت باشم


آقای من یک چیز بگویم ناراحت نمی شوی؟؟؟!!!

من بی دل بی تاب شده ، دنبال کسی هستم. او را پیدانمی کنم! می دانم باید سراغش را ازشمابگیرم

آقا جانم یا سیدالشهدا(ع) تروخدا مرا بخاطره حرفم ببخشید

بالای گودال قتلگاه یادتان هست؟

یادتان هست مادرتان، بانوی من، تمام وجودمن، عزیزذره ذره عالم، دخت رسول الله(ص)، معشوق امیرالمومنین(ع) تمام جان امیرالمومنین(ع)

مادر بانوی صبور عالم زینب کبری(س)!

آقای من همان مادری که رخ کبود، همان مادری که پهلوشکسته است!

آقا بمیرم آقای من بگوفدایت شوم مادرکجاست؟؟؟؟؟

به مدینه که رفتم تاپشت درب منزل رفتم امانمی دانم چرا مادر را پیدانکردم!

آقا نشانی را اشتباه می روم آدرس درست ندارم

آقای من تو را به میوه دلت تو را به عزیز دردانه ات

آری آقای من تو را به علی اکبرت(ع) تو را به عل اصغرت(ع) تو را به رقیه ات(س)قسم می دهم

در شب میلادت به من بگو

بگو مادرکجاست؟

زجه می زنم، آه می کشم، التماست می کنم

آقا به من بگو

آقا جان به عباست نگفتم چون ازتومی خواهم

به عباست که بگویم ..............

نمی دانم آقا اما ازعباست پیش شماگله دارم

التماسش کردم به فاطمه ازهراس قسمش دادم اماآن چیزی را که خواستم نداده است.

امشب آقای من فقط مال توست

کارندارم که اول بایداذن عباست راگرفت و پیش توآمد

آقاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای من

امشب همه چیزمال توست

بخاطره همین فقط یک سلام به عباست دادم و بدو بدو آمدم پیش تو

آن هم باپای دلم

اماآقای من لطفی کن و جواب مرابده

آقاااااااااااااااااااااااااااااااااااای من التماست می کنم

تورا به جان رقیه سه ساله ات تورا به جان علی اصغر شش ماهه ات تورا به جان علی اکبر رشیدت

تورا به جان خواهرت زینب(س)

آقا ببخشید گریه وزاریم زیادبودآتش حرفم زیادبود

اماآقای من بخداحرف دلم بود

دوستت دارم خیلی خیلی خیلی زیاد.

فقط دستم رابگیر

آقا جان بااجازه، اجازه مرخصی می دهید؟

می روم دربین الحرمینت مانندهزاران گدای کوی تو به انتظارمی مانم

امابخدامدیونی اگربه مادرنگویی که چه گفتم وچه خواسته ای دارم.نگویی آمداینجاالتماس کردوسراغ گرفت

بااجازه مزاحم نمی شوم.آقاااااااااااااااااااااااااااااااای من؟؟؟نگاهت برای من هم هست مگرنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

التماس دعا

یاهراس صلوات





۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۴۹
گروه جهادی والفجر313فتح